مژده مواجی – آلمان
با کمی تأخیر به قرار در محل کارم آمد. میخواستم که روند کار کوچینگ شغلی را برایش توضیح بدهم، با مسئولش در ادارۀ کار تماس بگیرم و رضایتش را برای اجرای کوچینگِ چهارماهه و تأمین هزینۀ آن جلب کنم.
با صدای آهسته و لرزان پرسید:
– میتوانم ماسکم را در بیاورم؟
– هر جور راحتید. نوشیدنی میل دارید؟ اینجا آب، چای و قهوه داریم.
ماسک را با احتیاط برداشت. چهرۀ زنی سفیدرو با صورتی گرد نمایان شد و چشمهای سیاهی که به من خیره شده بود. با همان آهستگی و لرزش صدا جواب داد:
– یک لیوان آب، لطفاً.
از آشپزخانه برای هر دومان دو لیوان آب آوردم.
– ما اینجا محیط کار صمیمانهای با همکارانمان داریم. امیدوارم کار کوچینگ هم جور بشود و اوقات پرباری را اینجا داشته باشیم و نتیجۀ خوبی بدهد. از خودتان تعریف کنید!
– من در آلمان در دانشکدۀ فنی مهندسیِ الکترونیک خواندهام. کلاً تا بهحال در دو شرکت کار کردهام. در اولی بعد از مدتی با مسئول پروژه رابطهای عاشقانه بینمان بهوجود آمد که بهمرور به آزار و اذیتم منجر شد. مردک اصلاً روانی بود. شکایتش را که پیش مدیرعامل بردم، اخراجم کردند. از کارِ دومی هم بیکار شدم چون شرکت ورشکست شد. البته حقوق دو ماه بعد از بیکاریام را هم به من دادند. مدتهاست دنبال کار میگردم، اما بینتیجه بوده. دو تا دورۀ تکمیلی هم در این مدت دیدهام.
لبخند تلخی زد و انگار که به جای هیجانانگیز صحبتهایش رسیده باشد، ادامه داد:
– من طلسم شدهام. هم در شغل و هم در رابطهام با مردها. باید این طلسم شکسته شود. شنیدهام این کار شدنی است. آدرس مردی را به من دادهاند که تشت بزرگ پر از آب جلوش میگذارد و با دعا از توی آن «موکلم» را احضار میکند. او میداند چه کسی مرا نفرین کرده است.
با تعجب پرسیدم:
– موکل؟
– موکل همان فرشتۀ نجات است. من به آنها باور دارم. اینجا هرازگاهی توی کلیسا میروم. هر آدمی موکلهای متفاوت دارد. مثلاً من موکلی دارم که فقط از پولهایم محافظت میکند. این را در کلیسا فهمیدم. آنجا در گروهی هستم که البته نمیدانم چرا در آن آدمهای نرمال نیستند.
لبخندی زد:
– اما من برای آرامش به آنجا میروم. خانمی آنجاست که دستش را روی شانۀ من میگذارد و دعا میخواند. بعد روح مقدس در جلدم میرود.
هیجانزده شد:
– از خود بیخود میشوم و اصواتی از زبانم جاری میشود که زبان دیگری است. مثل خِ خِ اووو تِ تِ. تا مدتی بعد از این مراسم آرامش عجیبی دارم. شما هم به این چیزها باور دارید؟ بهنظرم شما خیلی حس قویای دارید.
بدون مکث جواب دادم:
– باور ندارم. در کوچینگ شغلی هم تلاشم در این است که مراجعان به تواناییها و نقاط قوتشان پی ببرند.
– ما خانوادگی حس ششممان خیلی قوی است. تا در خانواده مطرح کردم که پیش شما میآیم، استقبال کردند.